امشب دوست دارم فقط برای تو بنویسم. می خواهم به تو بگویم که یادت می آید چهارشنبه سوری های سال های قبل را؟ آن قبل تر ها را می گویم که همه چیز فرق داشت؛ یادت می آید اگر دلت می گرفت، اگر در خانه تنها بودی، اگر در یک گوشه ای ازاین دنیای کوچک دور از خانه و کاشانه ات نشسته بودی و زل زده بودی به یک شمع کوچک که تو را یاد آتشبازی می انداخت... یادت می آید که آن روزها، روزهایی قبل از دوسال پیش، از امروز تنها تر بودی؟ یادت می آید؟
می خواهم به تو بگویم، که این روزها هرچند غمگین اند و تار و بی رمق؛ ولی من و تو از همیشه بهتر حرف دل هم را می دانیم
من و تو، این روزها اگر دلمان گرفته می دانیم که همدردیم. می دانیم که یک حس مشترک، یک عشق مشترک، یک بیم مشترک هست که دیگر فکر نکنیم که تنها ترین و غمگین ترین موجود روی کره خاکی هستیم
می خواهم به تو بگویم، که کاش هیچ وقت یادمان نرود همه ی این لحظه هایی را که حرف هم را در وبلاگ هایمان، در صفحه ی فیس بوکمان، در طرح هایمان و در گودرمان شنیدیم و خواندیم و دیدیم و بغض کردیم و اشک ریختیم و خندیدیم و با هرکلمه با هر جمله مردیم و زنده شدیم
می خواهم به تو بگویم، کاش هیچ وقت یادمان نرود که چقدر همدیگر را، یک روزی، لایک می زدیم و همخوان می کردیم
...
ایرانی عزیزم، امشب ات سرخ و هر شب ات سبز باد
Dear Persian reader who is reading this in your Google Reader, you should turn the "translate into my language" off. thank you. xo
---